قاسم النیسی

حبیــــبی الفرگتک دوه وشلها

 

تعال او خیط اجروحی وشلها

 

شتریـــــد الخلگ منی وشلها

 

احن واشتاگ الک حد المنیه

یاسر العنافجه

یصاحب لو تصــاحب زین لولا

 

تصاحب وبصحبته شوف لولا

 

بعض منهم یسوا ألبعض لولا

 

وصل فزاع یجــــدم عل سریه

سعید نایف دغاغله

اهنا یلما شفت بالــــــــــزلم خیلاک

 

انطر دخل تجدم اعلا الخیل خیلاک

 

ابوکتها انه اخوک اویــاک خیلاک

 

اویاک اویاک ویـــــــــن اترید بیه

 

الشاعر حميد عيداني

ناشدت دلة اهلنه اشبيچ ليش امنگبه

و چن يفور الغيض بيچ وبالهموم امعصبه

لن تگلّي اميسره تقبل هيچ اروح امغربه

وي خصم الگمگم زفوني


انه ابن الهور والمگوار انه ابن النخلة والجيران

و ابن تمرة الگنطار ولذة هوسة المعدان

انه ابن الگصب لو یختاض روی الدم تهد نهران

الشر ما یبرد حار بحار


چف الأهواز إعله حينه ظل یطش حسنه ابورد

الزود عبادان شافه إکحیل مارده الطرد

والله لو یوم المحمره الراد یدناهه البرد

مزوية الدورگ تدفيهه


الشاعر احمد ابن المرحوم کاظم التمیمی

شجاعه او کرم معروفه عمامای

همه احزام الی و همه عمامـای

الو ینزل علا  اعیونی عمامای

و لا  اشوفن ثنـــایاهم  خلیـه


همه هیبتــی و عزّی عمامـــای

و همه لو وجع راسی عمامای

الو ینزل علا اعیونی عمامای

و لا شوکه التشکهم جید نیه

الشاعر عامر السعدي

شفت گمگم يفوح ادموع الچان الوکت يحلاله

ويعاتب اهالي الجود ومنگب عله ادلاله

يهل العز گطعتو فاي و هافت موگده احذاله

والهاون مارن ابصوته


شفت لمت اصايل يوم لوعتهن تفلش اجبال

او شفت شگره التدگ حافر ابحصره اتحشم الخیال

و شفت موگد مضیف اینوح والگمگم یبچی ادلال

اموزر فنیانه ابلوعه


حافظ شرف عز اعضاک یلی اترید تتعله

وحط روحک جسر بلکون لسمک لا تمر خله

البس سمل من اعضاک وادفه ابازرگ اچله

عریان اللابس من غیره


ابطیب عنزهم عمامک بیها خل یگوه العمر

مثل ما تخدم انخله ومن عثگها اتیر تمر

ابن عمک چف لیمن سده یوگف لزمر

ینتاز ابصدره ایلاگیها

ومـظات

انته کل البیک منک من صفات

وکل صفات البیک هنه اوصافک

یعنی من خلقاک ربک مو بدیع

جاب منک حط علیک وعافک

کلمات الشاعر مجتبی الساری

انته گلی اشبیک خایب من جمال

رأسن ابخزره الیصدلک ینشوی

لوعلم عدهم هذوله چا خذوک

ابدال منشئتین من النووی

کلمات الشاعر مجتبی الساری

اخذ ثارک منی بس خایف علیک

اوطگنی یابه اوخل تهیداجروحک

لکن احنه ابجسد واحد یاحبیب

اوخایف امن اطگنی تجرح روحک

کلمات الشاعرعبد الرضا الرفیعی

ابن آدم حگه لوینجن علیک

لئن ضل صافن علیک العالم

انته حته اعیونک اتعاین علیک

اشلون ماینجن علیک ابن آدم

کلمات الشاعرعبد الرضا الرفیعی

الشاعرملافاضل السکرانی

عسمه اشلون ماذبهه مسلتی

براس الخصف ونکسرت مسلتی

عفیه اعلیچ یاعین مسلتی

دما اوشمتتی اعدای بیه


حبیبی المن افراگه الگلب بیداء

حده الحادی ابظعنه اوگطع بیداء


غصب بعدوه عنی ولون بیداء


حصل ضل منفصل واتصل بیه


عله راسی العشره اشنفع شبچای

اوعله الراح شیفید الدمع شبچای

ماصاد الیوده الگلب شبچای

انثرت حب حب وفای و غدر بیه

احبابی الشالو ابحالی یخلون

بچیت اومدمع اعیونی یخلون

مرض من عظم فرگاهم یخلون

ابچبدتی ونار مستعره اوعذاب

الگلب کل ارتعاش الصار بیمن

سبب فگدک وزامط بعد بیمن

امن اخوتی انته الچنت صمصام بیمن

نخوتی وسیل جودک شطر لیه


اشاجی چنت من زغری ولاجی

وعله الحگ یکثر اعنادی ولاجی

دوم ابعد عن الباطل ولاجی

ابمچان البیه ذله ومهضمیه


عله جدم الابائه ابعزم وچبیت

وچفیت الکاس ذل النفس وپبیت

ابمهر عز من غرت معثرت وچبیت

ومدیم اخیالتی بول سریه

دارمیـــــات

حام العگل  بچفاك حوم عله طيره

وشال الگلب رايات طالع مسيره

كلمات الشاعر مجتبي مجيد الساري

 

گلبی أبرحات اشعير حيل ارد افركه

وترك هوا العافاه والما يدركه

كلمات الشاعر مصطفي چلداوي

  

مو هم همم هماک وتخلف اهموم

وهملت ادموع العین مخلوطه بدموم

کلمات الشاعر مجتبی مجید الساری

 

ناصر الحجی یبرالزرگانی

هلی حلویـــــن والاحله ضناهم

 

ارماح ولا عــــدو خیب ضناهم

 

هلـی للیــــوم ماذاهـــت ضناهم

 

ولا مدلــــولهــــم نــــاخ وتبأ

المرحوم الشاعر كاظم المهلهل التميمي


 

فرد مره وعليه اعضاي ياشات

من صوب المذير هاذ ياشات

حلفلك وامنت بلذيب ياشات

ليه المسكين حافر لك هبيه

 

سلمني علي الخلان والبيد

وعگبهم هل سكنت الچول والبيد

گلهم گمت اسكر الباب والبيد

واخاف من الشمس تطلع عليه

ابعزم دارم

 

ابعزم دارم تمیم اعضای یوم اضمرماتحتار

العیاشیوالعوینی اوحنظل سارم وشنقار

مراغه والماره اسباع اشریفات الفخرتذکار

الغزلی وشیمت اسلیمان انواصربلکلایف نار

تمیم الهم شهدتاریخ وحگ حید علی الکرار

والمایتلاگه ایلاگونه

                                        کلمات الشاعر المرحوم کاظم المهلهل تمیمی

هوسات شمران ابو اسد عساکره

الملعب احنه نوگف بيه إشحده اليجدم إعلينه

ميدان اليزل من گام بيه انشد چفافينه

قائدنه ابو الحسنين بيه الوصه هادينه

گلناله إعله الحد مواته

***

مواقف للزلم تدرون يمته ابساعة الهدّه

بيهه الما تجي جدام وبيهه اتبين ابشدّه

غربيل النخل موجود موکل واحد اتعده

غربيل الملعب صفاها

***

حلات الرجل صامد دوم مو کل عاصفه اتهزّه

و راس المنحنه للذل عليه امتوجه العزّه

هست الي توگف بيه عله الحد کون تتوزه

موت العز تاريخک هذا

***

اصاحب لو اظل من دون صاحب آنه ابگالي

وخاويلي رجل معلوم يبگه وياي للتالي

اذا اندب عليه ابصوت اول بل فزع يالي

مو کلمن صاحب گال آنه

***

الرجل کون إعله حگه ایموت او ولایسحگ عله الباطل

دافع الوطن ولگاع شهیدإعلیهه الیقاتل

هاذه العمر یخلص یوم هظیمه من یموت ابذل

بل ملعب کون ایدگ ریله

 

حمائل بنی تمیم فی ایران


  1- عشیره الحیاتیه2- عشیره قنواتیه 3-   عشیره بنی رشید4- عشیره الحیادر5-  عشیره بیت فیصل6-   عشیره ال عریض (لیه  الفیص ) 7- عشیره المصالحه 8- عشیره الشریفات9-    عشیره بنو نحشل10-   عشیره آل بو طعمه11-  عشیره آل بو حمد12-  عشیره الشهابات 13-  عشیره البو حسان14-  عشیره البو فیصل15- عشیره العوینات  16 -عشیره حمد17-   عشیره البراجعه18-  عشیره البوبصیری19- عشیره الغزاله20-عشیره الغزلی21-عشیره الکیاد22- عشیره السلیمان23- عشیره الاماره24-    عشیره ال مصباح25-   عشیره العیایشه26-   عشیره السلایطه27 -   عشیره الحمودی28-  عشیره الحنانچه29-  عشیره بیت حسون 30-  عشیره الزویدات31- عشیره الگوام32- عشیره العنافچه33- عشیره البودلی34-    عشیره بنی مالک35-  عشیره حساوی36-   عشیره بنی سکین37-   البوحمید ( بیت بخاخ38  -     السادات سید محمد ال بو طاوه39-   السادات النزاریه39-   السادات النزاریه- 41 عشیره مراقه 42-عشیره الکنعان43- عشیره السهیل


عصر جاهلی . غالب گزارشهایی که در منابع در بارة بنی تمیم در عصر جاهلی آمده صرفِنظر از اشاراتی که به اعتقادات مذهبی این قبیله دارد، بیشتر مشتمل بر مناسبات بنی تمیم و جنگهای متعدد این قبیله با قبایل رقیب ، بویژه بنی بکر، است . در منابع قدیم ، از بیش از چهل جنگ (بدون ذکر تاریخ وقوع ) میان بنی تمیم و قبایل دیگر یاد شده است . تقدم و تأخر زمانی و ابهام تاریخیِ برخی از جنگها با قرائنی برطرف می شود، از جمله به کمک نام تیره های تمیمیِ درگیر در هر جنگ و شرکت اشخاصی که تا حدودی تاریخ زندگی آنها روشن است ، یا هم زمانی آن جنگها با برخی از حوادث شناخته شدة تاریخی . بر این پایه ، با اطمینان می توان گفت که بین یازده تا چهارده جنگ در فاصلة قرن ششم میلادی تا چند سال پیش از ظهور اسلام رخ داده است . تصاحب چشمه ها و مراتع ، غارتگری و غنیمت ستانی ، دستیابی به شتران و انتقام کشی از شکستهای پیشین ، از عوامل اصلی بروز اغلب این جنگها بود. بیشتر جنگهای تمیمیان با بنی بکربن وائل (همسایة شمالی )، بویژه تیرة بنی شیبان ، رخ داده است . یکی از این جنگها که تاریخ وقوع آن روشن نیست ، نبرد بارق است که میان بنی تمیم و بنی نمربن قاسط و بنی تغلب روی داد و دامنة آن تا سرزمین بارق در حوالی کوفه کشیده شد. بنی شیبان که ظاهراً جنگ رقبا را در قلمرو خود نمی پسندیدند، به گروههای درگیر حمله آوردند و در بنی تمیم کشتار بسیار کردند (ابن اثیر، ج 1، ص 648). در جنگ اِیاد دسته هایی از بنی بکر، که از کمکهای ساسانیان بهره مند بودند، به قبیلة بنی یربوع حمله کردند، گروهی از سواران مشهور دو طرف کشته و اسیر شدند که از معروفترینِ اسیران ، بسطام بن قیس * شیبانی ، از شجاعان عرب جاهلی ، بود (همان ، ج 1، ص 612).

یکی از مهمترین جنگها که از بزرگترینِ ایام العرب * نیز خوانده شد، نبرد شعب جَبَلَه بود که از سر انتقام کشی یا بر سر تصاحب مراتع روی داد و بلاذری (ج 11، ص 20) زمان وقوع آن را هفده سال قبل از تولد پیامبر دانسته است . بنا به روایت ابن اثیر (ج 1، ص 583 ـ 585)، در این جنگ تمام تیره های تمیمی ، بجز بنی سعد، با بنی غَطَفان و بنی اسد از اعراب جنوبی ، علیه بنی عامر و بنی عبس هم پیمان شدند. خبر آمادگی و تصمیم بنی تمیم را جاسوسی به طور رمزی به آگاهی بنی عامر رساند و آنان به راهنمایی قیس بن زهیر، که رمز را گشوده بود، ستوران و دامهای خود را به درة جبله بردند و تا چند روز تشنه نگاه داشتند. چون سپاهیان مهاجم به دهانة دره رسیدند و مشغول آشامیدن آب شدند، عامریان دامهای تشنة خود را زخم زدند و به سوی دشمن رماندند و در حالی که بسیاری از افراد دشمن زیر سم ستوران لگدمال می شدند، با شمشیر به ایشان حمله آوردند. در این نبرد بسیاری از تمیمیان ، از جمله عمروبن جَون و لقیط بن زراره فرمانده بنی تمیم ، به قتل رسیدند (نیز رجوع کنید به ابن حبیب ، ص 247). بروز نوعی اندیشة نظامی و کاربرد حیله های جنگی متناسب با امکانات و شرایط زندگی اعراب بادیه نشین از وجوه اهمیت این جنگ به شمار می رود (عبداللّه محمودحسین ، ص 168). جنگ طِخْفَه را، که در اواخر قرن ششم میلادی روی داد، نیز می توان از پیکارهای مهم بنی تمیم به شمار آورد، زیرا از یک سو جنگی داخلی میان تیره های تمیمی (بنی یربوع و بنی دارم از تیره های بنی حنظله * ) بود و از سوی دیگر چگونگی مناسبات خارجی آنها را تا حدی نمایان می کند ( رجوع کنید به بنی حنظله * ).

در جنگ مهم دیگری به نام نِسار، بنی تمیم علیه بنی اسد (هم پیمانشان در نبرد شعب جبله ) با دشمن خود در همان جنگ ، یعنی بنی عامر، هم پیمان شدند. فرماندهی تمیمیان در این پیکار با حاجب بن زراره (متوفی سال سوم ) بود (ابن اثیر، ص 617ـ 618). دو گروه هم پیمانِ تمیم و عامر سال بعد در نبرد جِفار در برابر هم صف کشیدند. این جنگ را، به علت کثرت کشتگان دو طرف ، یوم الصَّیْلم (= بنیان کن ) خواندند (همان ، ج 1، ص 619). در جنگ سُلّان نیز بنی تمیم و بنی عامر رویاروی هم قرار گرفتند. در این جنگ که سبب آن ، انتقام نعمان بن منذر از بنی عامر به دلیل غارت کاروان تجاری خسروپرویز بود، تمیمیها در کنار هم پیمانان آل منذر جای گرفتند (همان ، ج 1، ص 639ـ641). این هم پیمانی گویای تداوم مناسبات خوب بنی تمیم با آل منذر و نیز اهمیت آن بود، تا حدی که تمیمیان را حتی به رویارویی با هم پیمان جنگی خود سوق می داد. این ملاحظات البته متقابل بود، چنانکه در حوادثِ منتهی به جنگ دوم اُواره ، با آنکه مردی از بنی دارم ، پسرِ عمروبن منذر لخمی را که سپردة زُرارة بن عُدُس تمیمی بود، کشت ، تا زمانی که زراره زنده بود پادشاه آل منذر دست به انتقام کشی نزد اما از آن پس به سوگندی که خورده بود عمل کرد و یکصد تن از بنی دارم را کُشت (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به همان ، ج 1، ص 553 ـ 555).
دو نبرد صَفْقه (المُشُقّر) و شَیِّطَین در زمان بعثت پیامبر اکرم روی داد. این جنگها در کنار نبرد خونین و پرتلفات وَقیط ، که میان بنی تمیم با اتحادیة لهازِم (قیس و عِجل و تَیْم اللات ) روی داد (فراهیدی ، ج 5، ص 200؛ ابن اثیر، ج 1، ص 628ـ630)، جایگاه تمیم را به نحو چشمگیری تضعیف کرد و ظاهراً زمینة روی آوردن آنان را به اسلام فراهم آورد. در نبرد اول ، به علت دستبرد تمیمیها در نَطاعِ نجد، به کاروانی که باذان ، عامل خسروپرویز، به نزد او فرستاده بود، شاه ایران ، هوذة بن علی حنفی (والی یمامه ) را همراه سپاهیانی به جنگ تمیمیان فرستاد. هوذه چون از قدرت تمیمیان با خبر و هراسان بود، از سَرِ نیرنگ آنان را به مهمانی فرا خواند و سپس آنها را در دسته های چند نفره به داخل قلعة مُشُقّر برد و سر برید (ابن اثیر، ج 1، ص 468ـ469، 620ـ621). نبرد دوم در شَیِّطَیْن ، از اقامتگاههای بنی بکر، روی داد. بنی بکر پیش از آنکه اسلام تا نجد و عراق گسترش یابد، از شیّطین به جانب سواد کوچیده بودند. چندی بعد به علت بروزِ وبا قصد بازگشت کردند اما چون باخبر شدند که بنی تمیم در سرزمین آنها مستقر شده اند، ناگهان به شیّطین حمله کردند و حدود ششصد تن از افراد تمیم را کشتند. در پی این واقعه ، که در سالهای آخر زندگی پیامبراکرم روی داد، بنی تمیم وفدی را به مدینه فرستادند و از پیامبر خواستند تا بکریان را نفرین کند اما آن حضرت نپذیرفت و حتی نامه ای به بنی بکر نوشت و تسلط آنان را بر نواحی شیّطین به رسمیت شناخت (ابن عبدربّه ، ج 5، ص 206ـ207؛ ابن اثیر، ج 1، ص 654ـ655).

در بارة عقاید مذهبی بنی تمیم در عصر جاهلی ، در منابع عربی قدیم اشاراتی وجود دارد. گروههایی از بنی تمیم بتهای شُمْس و رُضَی را می پرستیدند (ابن حبیب ، ص 316؛ ابن حزم ، ص 493ـ494). کاربرد واژه های لات و منات و عُزّی در ترکیب نام افراد و نیز در سوگندها، گویای رواج پرستش این سه بت در میان بنی تمیم است ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا). با این حال ، از آشنایی بنی تمیم با یکتاپرستی شواهدی موجود است . بنا به روایت مؤلف تذکرة حمدونیه ، در وصیت حارث بن کعب به فرزندانش تصریح شده که او همراه تمیم بن مُرّ و اسدبن خزیمه بر دین عیسی باقی مانده اند (به نقل شیخو، قسم 1، ص 126). اگر این دعوی درست باشد تمیمیان باید بر طبق قاعدة پیروی مردمان از دین ملوکشان ، به این آیین در آمده باشند.
در تاریخ یعقوبی (ج 1، ص 257) تصریح شده که بنی امرؤا القیس بن زید مناة (شاخه ای از تمیمیها) به دین مسیح گرویدند. زِبرقان بن بدر، یکی از سرانِ وفد تمیمیان در عام الوفود، در قصیده ای مفاخرت آمیز سروده است : «نحنُ الکرام فلاحیٌّ یُعادلُنا/ منّا الملوکُ و فینا تُنصَب البِیَعُ» (ما از بزرگانیم و هیچ قبیله ای با ما برابری نمی کند، پادشاهان از مایند و کلیساها در قبیلة ماست ؛ طبری ، ج 3، ص 116). اشاره به نصب بیع (= کلیساها) در این بیت ، آشکارا از پیشینة گرایش تمیمیان به مسیحیت حکایت می کند. ظاهراً یکی از دلایل راه یافتن مسیحیت در میان بنی تمیم هم جواری آنان با دو قبیلة نصرانیِ بکربن وائل * و تغلِب * بوده است ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا).

مذهب یهود نیز در میان بنی تمیم پیروانی داشت ، چنانکه محمدبن مسلم زُهری (ص 40) از یکی از احبار بنی تمیم سخن گفته است که در وادی تیماء * ، ابوطالب را از به همراه بردن برادرزاده اش محمد صلی اللّه علیه وآله وسلم به شام بر حذر داشت . در منابع قدیم همچنین از گرایش برخی از بزرگان و مشاهیر تمیم چون زُرارة بن عُدُس و پسرانش (حاجب و لقیط ) و دیگران به دین مجوس سخن به میان آمده است ( رجوع کنید به ابن قتیبه ، ص 339؛ ابن اثیر، ج 1، ص 587).

2). دورة اسلامی . به دلیل فاصلة زیاد قلمرو بنی تمیم از حجاز، در آغاز ظهور اسلام ، افراد این قبیله ارتباط نزدیک و مستقیمی با اسلام و مسلمانان پیدا نکردند و فقط پس از حاکمیت اسلام بر مکه و مدینه ، بزرگان تمیم به فکر هم پیمانی با پیامبر افتادند؛ بنابراین ، وجود شمار معدودی از تمیمیها یا حُلَفای آنان ، مانند خَبّاب بن اَرَت ، واقدبن عبداللّه که در بدر شرکت داشت ، اسماء دختر سلامة دارمی ، زینب دختر حارث بن خالد و دو خواهرش عایشه و فاطمه ، و امّ حبیب دختر سعیدبن یربوع (عبداللّه محمودحسین ، ص 97) را در ردیف مسلمانانِ اولیه باید حاصل اقدامات فردی و بی ارتباط با گرایش جمعیِ بنی تمیم دانست ، چنانکه در میان مشرکان هم افرادی وابسته به بنی تمیم پیدا می شدند (همان ، ص 102). با اینهمه ، ظاهراً قبل از عام الوفود، اسلام بر بنی تمیم عرضه شده بود، زیرا بخاری (ج 1، ص 185؛ قس بلاذری ، ج 11، ص 389) به اعزام فردی از جانب پیامبر به میان قوم احنف بن قیس * (بنی سعد) اشاره کرده است . وی در بارة نتیجة این دعوت به همین اکتفا کرده که احنف گفت : این داعی به خیر می خواند و چون این سخن به گوش پیامبر رسید احنف را دعا کرد (در بارة نخستین گرایش بنی حنظله به اسلام رجوع کنید به بنی حنظله * ). در سال هشتم ، افرادی از بنی تمیم به انبوه سپاهیان اسلام که عازم فتح مکه بودند پیوستند (ابن هشام ، ج 4، ص 63؛ طبری ، ج 3، ص 52). اما اسلام آوردن جمعی و رسمی بنی تمیم در سال نهم یا سنة الوفود و در پی مقاومت ناموفق آنان در برابر عاملین وصول زکات ، که به اسارت جمعی از آنان توسط مسلمانان انجامید، صورت پذیرفت . وفد تمیم جزو اولین وفدهایی بود که در این سال به پیامبر اعلام وفاداری کرد و اسلام آورد. این گروه به سبب خوی خشن بیابانی و ناآشنایی با آداب زندگی اجتماعی ، از پشت خانة پیامبر ایشان را با صدای بلند صدا کردند. آیة چهارم سورة حجرات : «اِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَا´ءِالحُجُر'اتِ اَکَثَرُهُمْ لا'یَعقِلُونَ» در بارة ایشان نازل شد (ابن سعد؛ ج 1، قسم 2، ص 40؛ طبری ، ج 3، ص 115، 120). در این وفد بسیاری از بزرگان و مشاهیر بنی تمیم حضور داشتند، مانند قیس بن عاصمِ منقری * ، اقرع بن حابس * ، عطاردبن حاجب بن زراره ، و زبرقان بن بدر * (طبری ، ج 3، ص 115).
پس از وفات پیامبر، بنی تمیم جزو اولین و مهمترین قبایلی بودند که به تعبیر مورخان روی به ارتداد نهادند. در این ماجرا برخی از تمیمیان بسیار مشهور شدند. یکی از آنان زنی بود به نام سجاح از بنی یربوع که دعوی پیامبری کرد و پس از ازدواج با پیامبر دروغین دیگری از بنی حنیفه به نام مُسَیْلمه ، دسته های زیادی از بنی تمیم و بنی حنیفه را با خود همراه کرد (طبری ، ج 3، ص 267ـ 275). دیگری مالک بن نویره * بود که کشته شدنش به دست خالدبن ولید (همان ، ج 3، ص 276ـ280) دستمایة مباحثات تاریخی و کلامی زیادی گشت .

بنی تمیم در فتوحات سپاهیان مسلمان در سرزمینهای ایران و روم سهم عمده ای داشتند. البته فعالیتهای جنگی این قبیله اغلب در مناطق عراق و ایران بود تا در مناطق غربی مثل مصر و شام . توجه بنی تمیم به سرزمینهای شرقی ، یا به دلیل نزدیکی این مناطق به سکونتگاههایشان یا به دلیل آشنایی آنان با این سرزمینها به سبب ارتباطشان با شاهان ایرانی و آل منذر بود (عبداللّه محمودحسین ، همانجا). آنان در فتح قادسیه * ، بویژه در «لیلة الهریر»، سهم بسزایی داشتند ( رجوع کنید به طبری ، ج 3، ص 561ـ562، 565، 577 ـ 578) و گفته اند که فتح برخی از مناطق ، چون موصل ، حلوان ، همدان ، دورق (شادگان )، کاشان ، خراسان و جز اینها، با فرماندهی سرداران تمیمی میسر شد ( رجوع کنید به عبداللّه محمودحسین ، ص 102ـ103). البته در صحت برخی از این روایات ، بویژه روایات سیف بن عمر تمیمی ، تردید هست .

در زمان خلافت امام علی علیه السلام ، در جنگ جمل * گروههایی از بنی تمیم در سپاه اصحاب جمل بودند و دسته هایی دیگر در سپاه امام علی شرکت داشتند. گروهی از آنان نیز، به سرکردگی احنف بن قیس و عمران بن حُصین ، از معرکه کناره گرفتند (ابن اثیر، ج 3، ص 238ـ239).

پس از جنگ جمل ، برخی از تمیمیان به سجستان و زرنج رفتند و در آن مناطق به غارتگری پرداختند تا اینکه عبداللّه بن عباس با فرستادن سپاهی به فرماندهی ربعی بن کاس عنبری آنان را سرکوب کرد (همان ، ج 3، ص 264). در جنگ صفین * تمیمیها اغلب در صف سپاهیان امام علی علیه السلام جنگیدند و حتی کسانی چون احنف بن قیس ، که در جمل از جنگ کناره گرفته بود، این بار در کنار امام وارد جنگ شدند (نصربن مزاحم ، ص 24ـ26، 205، 264ـ265،310، 387). نبرد صفّین از آنرو در بررسی تاریخ بنی تمیم اهمیت دارد که شماری از تمیمیان پس از پایان این جنگ در شمار خوارج * در آمدند و چنانکه 
گفته شد، برخی از آنان از سرکردگان فرقه های خوارج چون حروریه ، اباضیه * و ازارقه * شدند (عبداللّه محمودحسین ، ص 109ـ112).

در جنگ سپاهیان عمرسعد با امام حسین علیه السلام ، جنگجویان تمیمی ، در برابر امام صف کشیدند و جنگیدند، بجز فرمانده آنان ، حرّبن یزید ریاحی یربوعی که به امام پیوست (طبری ، ج 5، ص 422، 430، 453، 468).

در سالهای بعد و در سرتاسر حکومت بنی امیه دسته هایی از بنی تمیم ، بویژه خوارج و شیعیان ، در درگیریها و شورشهای صورت گرفته علیه حکومت مرکزی مشارکت داشتند (ابن اثیر، ج 4، ص 94ـ95، 393). در قیام مختاربن ابی عُبَیْد ثقفی در سال 66، گروههایی از بنی تمیم در کنار مختار و گروههایی دیگر در مقابل او در سپاه مصعب بن زبیر صف کشیدند (طبری ، ج 6، ص 39، 81، 95، 100)، اما درگیریهای قبیله ای بویژه در شهرهای بصره و کوفه و بعدها در خراسان ، عمده ترین منازعات بنی تمیم در عهد اموی به شمار می رود. در بصره ، بنی تمیم یکی از پنج قبیله یا «اخماس » شهر بودند که تعدادشان از رقیبشان ، اَزْد، بسیار بیشتر بود. مورخان جنگهای خونینی را میان این دو قبیله گزارش کرده اند، از جمله منازعه بر سر جانشینی یزید و امارت کوفه ، که پس از نبردی خونین ، به صلح انجامید و بنی تمیم موظف به پرداخت دیة همة کشتگان شدند (همان ، ج 5، ص 508، 516، 526).

در کوفه نیز، در گرماگرم منازعات رقیبان در عراق ، بنی تمیم برای کسب قدرت اقداماتی کردند که از آن جمله است قیام مطربن ناجیة ریاحی ، از بنی یربوع ، که ملهم از خروج ابن اشعث علیه حجاج در بصره بود. مطر، عبدالرحمان حضرمی (عامل حجاج ) را از کوفه بیرون کرد و خود به جای او نشست ، اما چندی بعد دستگیر و حبس شد (ابن اثیر، ج 4، ص 468). درگیریهای بنی تمیم در عراق سمت و سوی ویژه ای یافت ؛ با اقامت قبیله های رقیب در شهرهایی چون کوفه و بصره ، اندک اندک تعصبات محلی و بومی جای تعصبات قبیله ای را گرفت و از همین رو گاه به جای تمیم ، از تمیم بصره و تمیم کوفه سخن به میان می آمد، چنانکه احنف بن قیس (بزرگ تمیمیان بصره ) در ماجرای جنگ میان اَزْد و تمیم در بصره بصراحت گفت که در نظر او اَزْد بصره از تمیم کوفه و اَزْد کوفه از تمیم شام والاتر است (جاحظ ، ج 2، ص 135). بعدها منازعات قبیله ای میان ازد و تمیم به خراسان نیز راه یافت و به نبرد میان مُضَر (تمیم و قیس ) و یمن (ازد و ربیعه ) تبدیل شد. اعراب مضر ــ که بیشترشان را بنی تمیم ، بویژه بنوالهُجَیم و بنوالعنبر و بنومازن ، تشکیل می دادند ــ از اکثریت برخوردار بودند. طبری در ذکر حوادث 120 (ج 7، ص 157) تصریح کرده که بیشتر خراسانیان تمیمی اند.

تمیمیان در دورة اموی در بسیاری از درگیریهای داخلی در خراسان و نیز در جنگهای مسلمانان با اقوام ترک در ماوراءالنهر حضور داشتند (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج 7، ص 30ـ32، 58، 75ـ77، 83، 105، 115، 122ـ123، 175، 182، 229). این درگیریهای داخلی مشکلات فراوانی برای حکومت مرکزی ایجاد می کرد. جانبداری والی خراسان از یکی از طرفین ، والی و گاه خود خلیفه را نیز وارد درگیری می کرد. جنگهای عبداللّه بن خازم با بنی تمیم در 66 و 72، و نیز اقدام عبدالملک مروان در عزل بُکیربن وِشاح * (وسّاج )، والی خراسان در 74، به منظور پایان دادن به جنگ داخلی بنی تمیم ، چگونگی درگیری حکومتیان را در این منازعات ، به خوبی نشان می دهد (همان ، ج 6، ص 199ـ201؛ ابن اثیر، ج 4، ص 254، 345، 367ـ 368).

یک مورد از قدرت نمایی بنی تمیم خراسان ، شورش حارث بن سُرَیج * بود. وی در 116 از بیعت هشام بن عبدالملک سرپیچید و همگان را به پایبندی به کتاب و سنّت و بیعت با «الرضّا» (من آل محمد) دعوت کرد. در همین سالها بنی تمیم در دستگاه والی خراسان هم نفوذ چشمگیر داشتند (طبری ، ج 7، ص 94ـ95، 294). حضور بسیار گستردة آنان در خراسان ، سبب شرکت فعال آنان در دعوت عباسیان شد، چنانکه پنج تن از نقیبان دوازده گانة عباسیان در خراسان از بنی تمیم بودند (همان ، ج 7، ص 379ـ380).

در دورة نخست خلافت عباسی شمار بسیاری از بنی تمیم به مناصب مهم حکومتی دست یافتند، از جمله : خازم بن خزیمه ، والی ارمینیه و بصره ؛ خزیمة بن خازم ، والی جزیره ؛ حسان بن ابراهیم عَنْزی ، قاضی کرمان ؛ سواربن عبداللّه ، قاضی رصافه ؛ و ابوبکرمحمدبن عمر سالم ، قاضی موصل (عبداللّه محمودحسین ، ص 119). در قرون دوم و سوم جمع کثیری از بنی تمیم به مصر مهاجرت کردند. در همین دوران یکی از تمیمیان ، به نام ابراهیم بن اغلب * ، با فتح صقلیّه (سیسیل ) و تأسیس سلسلة مستقل اغلبیان * ، بر دامنه و گسترة قدرت تمیمیان افزود. بعدها پس از سقوط سلسلة اغلبیان ، گروههایی از بنی تمیم همچنان در سیسیل باقی ماندند و بسیاری از آنان نیز به اندلس کوچیدند (همان ، ص 117ـ 118).

پراکندگی بنی تمیم در مناطق گوناگونِ سرزمینهای اسلامی ، مستحیل شدن آنان در بافت فرهنگی و اجتماعی سرزمینهای مقصد، جایگزینیِ وابستگیهای قبیله ای با پیوندهای جدید در قالب حکومتهای مرکزی و محلی و مناصب حکومتی ، و رنگ باختن تدریجی مناسبات قبیله ای ، که منجر به از میان رفتن اهمیت بنی تمیم به مثابه یک مجموعة منسجم و تأثیرگذار گردید، مطالعة همه جانبة این قبایل را در دوره های بعدی بسیار دشوار، بلکه ناممکن می نماید. در قرون بعد، نام تمیم نه به واسطة منازعات خونین قبیله ای و سیاسی ، بلکه به دلیل انتساب بسیاری از دانشمندان به این قبیله ، بلندآوازه باقی ماند ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

امروزه گرچه افراد وابسته به بنی تمیم در مناطق مختلف جهان از هند تا شمال افریقا پراکنده اند، اما به صورت طوایف شناخته شده عمدتاً در استان نجد و جبل شَمَّر عربستان سعودی سکونت دارند. غالب خاندانها و طوایف بنی تمیم در عربستان ، خود را متعلق به سه بطنِ حنظلة بن مالک بن زیدمناة بن تمیم ، سعدبن زیدمناة و عمروبن تمیم می دانند (همان ، ص 122ـ126؛ سامرائی ، ج 1، ص 93). خاندان آل ثانی که از نیمة قرن سیزدهم / نوزدهم تاکنون در قطر حکومت می کنند، از بنی تمیم اند. آنها از اواخر قرن یازدهم / هفدهم از نجد به این منطقه آمدند (عبداللّه محمودحسین ، ص 132؛ عزّاوی ، ج 4، ص 217). در عراق نیز بنی تمیم ، که عمدتاً از بنی سعد (بجز بنی نهشل و بنی یربوع و بنی مازن ) هستند، به خاندانها و شاخه های بسیار تقسیم شده اند. عزّاوی (ج 4، ص 218ـ221) در مجموع 22 شاخه از تمیمیهای عراق را که بعضاً به دسته های کوچکتر تقسیم می شوند بر شمرده است . طایفة المصالحه و الظوالم ، که هر کدام به عشیره ها و دسته های دیگری تقسیم می شوند، از بزرگترین طوایف تمیم عراق اند. تمیمیهای عراق اغلب ساکن استانهای بصره ، سماوه و دیالی هستند (عبداللّه محمودحسین ، ص 126ـ130؛ سامرائی ، ج 1، ص 93ـ 98).

به نوشتة محمود فردوس العظم در مقدمة کوتاهی بر مجلد یازدهم انساب الاشراف بلاذری (ص 3ـ4)، قبیلة عقیدات که در سوریه در منطقة صور، در محل پیچ نهر خابور و کرانه های فرات و در شهر بوکمال زندگی می کنند، در اصل همان عُقّد تمیمی هستند. با اینهمه ، از برخی تشابهات اسمی نباید غافل شد، از جمله وجود خانواده های بزرگی به نام تمیمی در نابلس و الخلیل که نسب آنها به تمیم الداری صحابی رسول خدا می رسد و ربطی به قبیلة تمیم ندارد (عبداللّه محمودحسین ، ص 136).

هنری فیلد (ص 223ـ224) در گزارشی از وضع اجتماعی و اقتصادی قبایل خوزستان در 1313 ش /1934، از بنی تمیم خوزستان به عنوان گروهی نیمه بادیه نشین یاد کرده که عمدتاً به دامداری و کشاورزی اشتغال داشته اند. وی در جای دیگری از این گزارش (ص 236) تصریح کرده که مجموعاً هم 2250 خانوار از بنی تمیم ، بین حویزه و اهواز در حرکت بودند.

اختصاصات زبانی . یکی از جنبه های اهمیت قبیلة بنی تمیم ، ویژگیهای زبانی آنهاست . بررسی این ویژگیها بویژه از آنرو اهمیت دارد که با بحث عربی فصیح و زبان قرآن پیوند تنگاتنگ پیدا می کند. شماری از این ویژگیها که در کتابهای لغت و تفسیر و در تحقیقات لغت شناسان بتفصیل بیان شده ، اینهاست : تبدیل ک علامت تأنیث به ش ، مانند غلامشِ بر جای غلامکِ (ابن درید، ج 1، ص 42)؛ افزودن ش بعد از ک مجرور در موارد وقف ، مانند مِنْکِش به مِنْکِ؛ مکسور شدن فاءالفعلِ کلماتِ هم وزن با فعیل که عین الفعلشان از حروف حلقی است ، مانند شِهید (جوادعلی ، ج 8، ص 570 ـ571، 574)؛ میل به ادغام ، بر خلاف لهجة حجاز، مثلاً کاربرد غضِّ به جای اَغْضِض ؛ اختلاف در مصوتهای کوتاه کلمات اعم از فعل و اسم ، مانند اِسوه به جای اُسوه و صَلَب بر جای صُلْب (ابن درید، ج 1، ص 369؛ آذرنوش ، ص 117)؛ تبدیل ی ضمیر و ی نسبت به ج ، مانند غلامِج و کوفِجّ به جای غلامی و کوفیّ (ابن درید، ج 1، ص 42)؛ صرف اسم مفعول ثلاثی مجرد از اجوفهای یائی بر وزن مفعول مثلاً مبیوع به جای مبیع ؛ تبدیل ح به ه مثل مَدَهْتُه به جای مَدَحْتُه که در میان تیرة بنی سعدبن زیدمناة و لخم رایج است ؛ تمایل به سکون حرف میانة کلمات چون کَبْد، رُسْل ، فَخْذ، عَلْم و کَرْم ؛ وضع واژه هایی اختصاصی ، مانند وعملی به جای لعمری در لهجة حجاز؛ نصب و اِفراد تمییز کمِ خبری : کم درهماً؛ رفع خبر «ما»ی نافیه : ماهذا بشرٌ؛ رفع خبر لیس در صورت اقتران با الاّ : لیس الطیب الاّ المسکُ؛ میل به اِماله ، مانند سلیح به جای سلاح ؛ همچنین همزه که در میان حجازیها میل به ضعف و نیستی دارد، در تمیم میل به شدت دارد و حتی به سوی ع می گراید (عنعنه ؛ فراهیدی ، ج 1، ص 91، 123؛ فیروزآبادی ، ذیل «عنّ»؛ جوادعلی ، ج 8، ص 581 ـ582، 584؛ آذرنوش ، ص 114، 117)؛ تلفظ ق به شکل بسیار غلیظ و حتی به صورت ک ، مانند کَوم به جای قَوم (ابن درید، همانجا)؛ تبدیل واوِ آغازِ کلماتِ هم وزن با فِعال و فِعاله به همزه ، مانند اِساده به جای وِسادَه (فراهیدی ، ج 5، ص 194، ج 7، ص 284).

اهمیت و غلبة لهجة تمیم در نجد موجب شده تا زبان شناسان لهجة تمیم را لهجة نجد بنامند و آن را در مقابل لهجة قبایل حجاز، از جمله قریش ، قرار دهند. به نظر فلرز (ص 7) این هر دو لهجه (نجد و حجاز) از لحاظ مکانی در محدودة دو خط فرضی واقع می شوند که یکی از چند کیلومتری جنوب مکه آغاز و به بحرین ختم می شود و دیگری از شمال مدینه شروع می گردد و به شمال حیره می انجامد.

به طور کلی لغت شناسان ، لهجه های شرقی و بویژه لهجة تمیم را فصیحتر و پاکتر از لهجه های غربی یعنی حجاز می دانند و حتی دانشمندان لغوی قرون دوم تا چهارم و نیز گروهی از دانشمندان معاصر، ریشة عربی فصیح را در نجد می جویند. مارسه تصریح کرده که زبان شاعران جاهلی ، لهجه ای فصیح و همگانی است که بر اساس ، لهجة نجد استوار گشته است (آذرنوش ، ص 110، 112). بر این اساس ، لهجة تمیم نه تنها ضعیفتر از لهجة قریش نبوده ، بلکه دارای مزایای گوناگون بوده و در مواردی با لهجه های دیگر اشتراک بیشتری داشته است . عالیترین نمونة آن مکسور کردن اول فعل مضارع (تَلْتَلَه ) است که جز در حجاز، تقریباً در تمام لهجه ها موجود بوده است (همان ، ص 112ـ113). با وجود رواج لهجة حجاز در موارد مختلف ، لغت شناسان گمراه نشده و به یکباره لهجة تمیم را نفی نکرده اند. به نوشتة ابن جنی در الخصائص (ج 1، ص 125)، با آنکه استعمال حجاز در مورد «ما» رایجتر است ، لهجة تمیم از قیاس پیروی کرده و استوارتر است . نکتة جالب توجه آنکه لغت شناسان عرب متفق اند که زبان فصیح و عمومی عربی همان است که شعر جاهلی بدان سروده شده و قرآن نیز با الفاظ آن وحی گردیده است ، اما در اینکه اصل این زبان ، لهجة قریش است ، باید احتیاط کرد. به عکس ، پذیرفتن فصاحت شعر جاهلی ، کثرت شمار و اعتبار شاعران تمیمی در عصر جاهلیت و قریشی نبودن هیچیک از شاعران بزرگ جاهلی ، قرینه ای است بر فصاحت لهجة تمیم . بنی تمیم در داشتن شاعران و سخنورانِ سرآمد، زبانزد بوده اند و اساساً عمدة شاعران جاهلی را باید در اطراف حیره و نواحی نجد جستجو کرد (آذرنوش ، ص 118،120). از میان شاعران فراوان تمیمی در عصر جاهلی تنها به ذکر چند نام اکتفا می شود: اوس بن حجر تمیمی ، مشهورترین شاعر بنی تمیم که دیوان شعرش به چاپ رسیده ؛ اسودبن یَعْفُر دارمی از بنی نَهْشَل ، ندیم نعمان بن منذر؛ عَدِیّبن زید عبادی ، کاتب خسروپرویز که نصرانی بود؛ عَمروبن اَهْتَم تمیمی که در سخنوری نیز زبانزد بود (بلاذری ، ج 11، ص 703ـ705؛ عبداللّه محمودحسین ، ص 666، 669؛ حرفوش ، ج 3، ص 682).

در دورة اسلامی نیز شاعران بسیاری از میان بنی تمیم برخاستند که از آن جمله اند: هَمّام بن غالب بن صعصعة بن دارِم مشهور به فرزدق ؛ روبَة بن العَجّاج ، از فصیحان برجستة عرب (متوفی 145)؛ ابوالفوارس سعدبن محمدبن سعدبن صیفی مشهور به حَیْصَ بَیْص شاعر، فقیه و لغوی که دیوان شعرش معروف است ؛ جریربن عطیه خَطَفی ابوحَزره و خداش بن بشر مشهور به بَعِیث (بلاذری ، ج 11، ص 139؛ عبداللّه محمودحسین ، ص 67ـ676، 687ـ 678، 690ـ692، 726ـ 728). علاوه بر شعر، بزرگانی از بنی تمیم در فقه ، تاریخ ، قضا، حدیث ، صرف ونحو، عرفان ، خطابه ، کلام و تفسیر ظهور کرده اند، از جمله : یونس بن حبیب ضبّی ، پیشوای نحویان بصره و از مراجع ادیبان و نحویان و استادِ سیبویه و کسائی و
فرّاء؛ فضیل بن عیاض یربوعی ، عارف مشهور (متوفی 137)؛ خالدبن صفوان بن عبداللّه تمیمی منقری ، از فصحا و خطبای عرب (متوفی 140)؛ زَبّان بن علاءبن عمار مازنی ، از قرّای سبع و نحوی برجسته (متوفی 154)؛ نصربن مزاحم مِنقری تمیمی کوفی ، ادیب ، اخباری و مورخ شیعی (متوفی 212)؛ خلیفة بن خیاط ، محدّث و اخباری و نسب شناس ؛ یحیی بن اکثم بن محمد تمیمی مروزی (متوفی 242)، قاضی القضاة دستگاه خلافت مأمون ؛ احمدبن فرات بن خالد ضبّی رازی (متوفی 258)، از محدّثان و حافظان ؛ احمدبن موسی تمیمی (متوفی 324)، عالم قرائت که القراءات السبع او کتاب پراهمیتی است ؛ محمدبن احمد تمیمی قیروانی (متوفی 333)، محدّث ، فقیه و مورخ پر اثر؛ ابن حِبّان بُستی (متوفی 354)، محدّث ؛ نعمان بن محمد (متوفی 363)، معروف به قاضی نعمان ، فقیه مذهب اسماعیلی ؛ ابن قلانسی (متوفی 555)، تاریخ نگار و صاحب ذیل تاریخ دمشق ؛ عبدالکریم سمعانی (متوفی 562)، مشهور به محدّث مشرق صاحب الانساب ؛ احمدبن یحیی ضبی (متوفی 599)، مورخ اندلسی و صاحب بغیة الملتمس فی تاریخ رجال اهل الاندلس . درهمین باب باید از برخی خاندانهای نامبردار، همچون خاندان بنی عصرون و خاندان قلانسی ، یاد کرد که منشأ خدمات علمی و دیوانی بسیاری شدند (عبداللّه محمودحسین ، ص 119، 135، 305ـ 306، 309، 342، 403ـ 448، 420ـ 422 و جاهای متعدد).

منابع : آذرتاش آذرنوش ، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی ، تهران 1374 ش ؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت ] بی تا. [ ؛ ابن اثیر؛ ابن جنی ، الخصائص ، چاپ محمدعلی نجار، ] قاهره 1372ـ1376/ 1952ـ1957 [ ، چاپ افست بیروت ] بی تا. [ ؛ ابن حبیب ، کتاب المحبّر ، چاپ ایلزه لیشتن شتتر، حیدرآباد دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت ] بی تا. [ ؛ ابن حزم ، جمهرة انساب العرب ، بیروت 1403/1983؛ ابن درید، کتاب جمهرة اللغة ، چاپ رمزی منیر بعلبکی ، بیروت 1987ـ 1988؛ ابن سعد؛ ابن عبدربّه ، کتاب العقدالفرید ، ج 5، چاپ احمد امین ، احمدزین ، و ابراهیم ابیاری ، قاهره 1365/1946؛ ابن قتیبه ، المعارف ، بیروت 1407/1987؛ ابن کلبی ، جمهرة النسب ، ج 1، چاپ ناجی حسن ، بیروت 1407/1986؛ ابن ندیم ؛ ابن هشام ، السیرة النبویة ، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری ، و عبدالحفیظ شلبی ، بیروت ] بی تا. [ ؛ ابوالفرج اصفهانی ؛ قاسم بن سلام ابوعبید، کتاب النسب ، چاپ مریم محمد خیرالدرع ، بیروت 1410/1989؛ محمدبن اسماعیل بخاری جعفی ، التاریخ الصغیر ، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت 1406/1986؛ احمدبن یحیی بلاذری ، انساب الاشراف ، چاپ محمود فردوس العظم ، دمشق 1996ـ2001؛ عمروبن بحر جاحظ ، البیان و التبیین ، چاپ عبدالسلام محمدهارون ، قاهره 1380ـ1381/ 1960ـ1961؛ عبدالقادر فیاض حرفوش ، قبیلة تمیم فی الجاهلیة و الاسلام ، دمشق 1423/2002؛ محمدبن مسلم زهری ، المغازی النبویة ، چاپ سهیل زکار، دمشق 1401/1981؛ ابراهیم سامرائی ، القبائل العراقیة ، بغداد 1989؛ لویس شیخو، النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیة ، بیروت 1989؛ طبری ، تاریخ (بیروت )؛ عبداللّه محمودحسین ، قبیلة تمیم عبرالعصور: النسب ، الموطن ، الاعلام ، دمشق 2000؛ عباس عزاوی ، عشائرالعراق ، بغداد 1937ـ1956، چاپ افست قم 1370 ش ؛ جوادعلی ، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ، بیروت 1976ـ 1978؛ خلیل بن احمد فراهیدی ، کتاب العین ، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی ، قم 1405؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادی ، ترتیب القاموس المحیط ، چاپ طاهر احمد زاوی ، بیروت 1399/1979؛ هنری فیلد، مردم شناسی ایران ، ترجمة عبداللّه فریار، تهران 1343 ش ؛ حسین مونس ، اطلس تاریخ الاسلام ، قاهره 1407/1987؛ نصربن مزاحم ، وقعة صفین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، بیروت 1410/1990؛ یعقوبی ، تاریخ .

دارم کیست


یکی از دَه پسرِ مالک بن حنظله ، دارِم نام داشت . بنی دارم از اصلیترین و پرشمارترین تیره های بنی حنظله و حتی بنی تمیم محسوب می شدند و در میانِ بنی دارم ، فرزندان عبداللّه بن دارم و مجاشع بن دارم شهرت بسیار داشتند (برای بنی دارم و تیره های منشعب از آن رجوع کنید به ابن کلبی ، ج 1، ص 193ـ 226؛ نیز رجوع کنید به نسبنامه ).). یربوع ، فرزندِ دیگر حنظلة بن مالک و نیای حرّ بن یزید ریاحی ، هشت پسر داشت که از میان آنان ، کُلَیب و غُدانَه و العنبر را چون علیه فرزندان ریاح بن یربوع هم پیمان شدند، عُقَّد یا عُقَد می خواندند (ابن کلبی ، ج 1، ص 213؛ بلاذری ، ج 11، ص 182). در میان عقّد، بنوالعنبر/ بَلْعَنْبَر، به دلیل ایفای نقش بیشتر در جنگهای دوران جاهلیت (ایام العرب ) و نیز پیدایش پیامبری دروغین (سِجاح * ) در میانشان ، شهرت بیشتری دارند (بلاذری ، ج 11، ص 246). این بنوالعنبر را نباید با بنی عنبربن عمروبن تمیم بن مرّ ( رجوع کنید به همان ، ج 11، ص 514) اشتباه کرد. بنی دارم و بنی یربوع از تیره های اصلی بنی حنظله و به اصطلاح از جمرات العرب بودند که بدون هم پیمانی با قبایل دیگر نیز می توانستند بخوبی از خود دفاع کنند ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «تمیم بن مرّ»). در میان شعب سه گانة تمیمیان ، بنی حارث بن تمیم که مدتی در پناه نَهْشَل بن دارم می زیستند، از کم شمارترین و کم اهمیت ترین قبایل تمیم بودند (ابن کلبی ، ج 1، ص 191ـ192؛ د. اسلام ، همانجا). 

قبایل عرب خوزستان


قبیله بنی تمیم. قبیله الجواد-بیت احمیرـقبیله الزیرج ـ عشیره الازارقه ـ قبیه بنی اسد ـ الانصاریه ـ الاماره ـ عشیره اوس ـ عشیره الباجی ـ قبیله الباوی ـ عشیره الجاجره ـ عشیره البحارنه ـ عشیره البخات ـعشیره البروایه ـ عشیره البهادل ـ ال البطاط ـ عشیره البغلانیه ـ عشیره البنده ـ البوبصیری ـ عشیره البو بالد ـ عشیره بنو بیان ـ عشیره التفاخ ـ ـ قبیله الثوامرـ عشیره الجعافره ـ عشیره الجعاعره ـ تیره الجزایری ـ الجمالدین ـ عشیره حزبه ـ عشیره جلیزی ـ عشیره جریش ـ عشیره الجبارات (الجبور فی العراق) ـ عشیره الثعالب ـ عشیره الجعاوله ـ الکیادـ عشیره الجواسب ـ عشیره الجوابر ـ عشیره الحجیه ـ عشیره الحردانه ـ عشیره الحردان ـ الحزیم ـ عشیره الحساویه ـ عشیره الحلاف ـ عشیره البو حمادی ـ عشیره البو حمدان ـ عشیره الحمزه ـ عشیره الحمودی ـ عشیره الحمید ـ عشیره الحناتشه ـ عشیره بنو حنظله ـ عشیره الحوافظ ـ عشیره الحویزی ـ عشیره نیس ـ عشیر ه ساکیه ـ عشیره الکوت ـ عشیره اهل جرف ـ عشیره بنوحطیط ـ عشیره الحیادر ـ قبیله بنی خالد ـ عشیره بنو خاقان ـ عشیره الخرسان ـ عشیره الخزعل ـ قبیله الخزرج ـ قبیله الخفاجه ـ عشیره الخمیس ـ عشیره الخنافره ـ عشیره الخویات ـ عشیره دبیس ـ عشیره الرئیس ـ عشیره درام ـ عشیره الدحیمی ـ عشیره الدخین ـ عشیره البو درج ـ عشیره الدغاغله ـ عشیره الدفافعه ـ عشیره الدلفیه ـ عشیره ال دلام ـ عشیره دیالم ـ عشیره الذکیه ـ عشیره الذویب ـ عشیره الذهیبیات ـ عشیره الربود ـ عشیره بنی رشید ـ عشیره الرکاض ـ عشیره الرویشد ـ عشیره الزبید ـ قبیله الزبید ـ عشیره الزبیدات ـ عشیره الزگان ـ عشیره بنو زریق ـ عشیره الزغیب ـ عشیره الزویدات ـ عشیره الزهیریه ـ عشیره بنوزیاد ـ عشایر الساده ـ عشیره الربیعه ـ عشیره الساعد ـ قبیله بنی ساله ـ عشیره السبتی ـ عشیره بنو لبیع ـ عشیره سرای ـ عشیره ال سریه ـ عشیره بنوسعید ـ عشیره بنو سکین ـ عشیره البوسلطان ـ عشیره السلامات ـ عشیره سلیمان ـ عشیره ال سمیط ـ عشیره سواری ـ عشیره السواعد ـ عشیره السودان ـ عشیره الشاوریه ـ عشیره السید شبیب ـ بیت مشعل ـ عشیره الشدود ـ قبیله الشرفا ـ عشیره الشریفات ـ عشیره ال شمس ـ عشیره الشماخنه ـ عشیره الشموس ـ عشیره الشویلات ـ عشیره بیت صخر ـ عشیره الصرخه ـ عشیره الصلیح ـ عشیره الصلبوخ ـ عشایر الصابئه ـ عشیره الصور ـ عشیره الصقور ـ عشیره الصیاح ـ عشیره الصیامر ـ عشیره الضبه ـ قبیله بنی طرف ـ سادات طالقانی ـ عشیره الظلوم ـ عشیره ال عامر ـ عشیره عبدویس ـ عشیره عبدالخان ـ عشیره العبوس ـ

عشیره عبوده - عشیره عباده - عشیره العراگات - عشیره العساکره - عشیره البو عطوی - عشیره اعگیل - عشیره بنی عقبه - طایف العکاشه - قبیله عچرش - عشیره العمور - عشیره العنافجه - عشیره العوابد - عشیره العیدان - عشیره بیت غانم - عشیره البو غبیش - عشیره البو غضبان - عشیرره البو فرحان - عشیره الفرطوس - عشیره الفزاره - عشیره الفضل - عشیره الفهود - عشیره القطارنه - عشیره الفواضل - عشایر القنواتیه - عشیره القوام - قبیله ال کثیر - عشیره الکثیرات - قبیله بنی کعب - قبیله کعب شوش - عشیره الکردونی - قبیله چنانه - عشیره ال کنعان - قبیله بنی لام - قبیله بنی مالک - عشیره مجدم - عشیره البو محسن - عشیره البو حمود - عشیره محمد العبید - قبیله البو محمد - قبیله المذحج - عشیره المراونه - عشیره المراعی - عشیره بنو مره - عشیره حزیرعه - قبیله مزرعه - عشیره البو مسلم - عشیره المطور - عشیره البو معروف - عشیره معاویه - عشیره البو معبد - عشیره المعدان - قبیله المتفق - عشیره المنیعات - قبیله میاح - عشیره مهدیه - عشیره بیت نبهان - قبیله النصار - عشیره النواصر - عشیره النوافل - عشیره بنو نعامه - عشیره بنو ویس - عشیره الهواشم - عشیره هلالات.

 


هوسات للعباس(ع)ابن علی ابن ابیطالب(ع)

هوسات للعباس(ع)ابن علی ابن ابیطالب(ع)

 

هوسات للعباس(ع)ابن علی ابن ابیطالب(ع)

___________________________

مثل عباس منهو ایصیر یسحگ سچة الخطره

ضحّه للعضید احسیــــن ضحّه الیمنه والیسره

قــــــــرآن الگمر عبـــاس منهو القادر ایفسره

              (قرآن الطف ابعاشوره)    

               _______________

عن العباس من نحچی اخاف ایخونه التعبیر

مایتوصّف العباس اذا عگلی ابوصفه ایحیر

بس عباس یگدر یوصف العبــاس بلتصویر

               (عباس ایوصّف عباسه)

              _________________

مـن دنــالک وانته طاعــــون الزلم فــی نینـــوه

ویاهو گال الگمر طاح اعله الارض خر وهـوه  

العلم لیهسه یرفرف یعنی حی وعدل شیال اللوه

                (عباس الحاضر شداتی)

                ________________

مثل عبـــاس ماکوا اعضیــد لا اول ولا تالـــی

ضحّه ابروحه دون احسین ضحّه بلدمه الغالی

بعد میجیـبـن النـسوان مثــل عبـــاس للتـالــــی

               (للخوه ایضّحی ابچفینه)

                       _______________

یا نـهر الشریــعه اشلون یمک طــاح عباسی

گال اختلط جوده اویای والله اوضاع مقیاسی

گمـت کلّـی اعلـه حیـــلی او الـطـم ابراســـی

                (فگدیته عنوان الخوه)

                _______________

نمت طول اعله طوله وصحت یاجرناس

اخــوک آنــه عضیــدک یا شـدیـد البـاس

بلعبـــاس احلفـــک احچــی یــا عبــــاس

                (حاچینی یحزام الغیره)

                _______________

 

 

 

 

 

 

 

شنهی الزلم شنهی الخیل یختـی وخایفه الیله

اخوچ آنه وعدعیناچ اخوچ الما رضه ابعیله

لخلّی العسکر او گومه یردم زلمه وی خیله

         (عباس آنه اوشوفی افعالی)

           _________________

مــن طبــع المعزّب یکــرم الخطــار

وایحضنــه ابچفوفه اویجلسـه بلـــدار

یبو اچفوف الگطیعه اشلون یا مغوار

ما شفنـه امعزّب معـــروف

یفرح لو اتگصده اضیــوف

وایرحّب من دون اچفـــوف

         (دیوانه منصوب ابکل حی)

         ________________

اشگد عله العبــاس کتبینه شعر

لچـن ذره مـا نـــوافــی نعتــذر

نرجه من عنده الشفاعه بلحشر

  (ایجازینه بحسان احسان)

  ________________

آنـــه اریدن الشفاعــه بل جــزاء

یا گمـــر عدنان یبن المرتضــی

الکون کله الکون یندب والفضا

 (حی عباس او حی افعاله)

  ________________

ماعرفنه العلگمی او نهر الفرات

لوله شخصک یا چفیل المسبیات

انته دون اچفـوف نچّلت الطغات

  (بعیونک خالس چم جیمه)

  ________________

وصل نهر العلگمی وجاس العذب

وذکـر چبــد احسیــن نــارا تلتهب

گبل اخـوی ایگول مارید الشـرب

 (اشلون اشرب گبل اعضیدی)

  __________________

 

 

 

 

 

 

ذمــه ابـرگبتی یا عمـی یا سکنــه

ابخدمتچ کون اجیب المای واتعنه

لـون اتأخرت منـی اگطعی الظنه

  (معناها مگطوعه اچفوفی)

 __________________

خالی یا عبـــاس یا شیخ الرجال

اترید اماره اترید جاه اترید مال

خالی عوف احسین،گله لامحال

لانی ابن اخته ولاخالی

کلمن ضد ابـن الوالــی

هاذه احسین ابن الغالی

 (ماعوفه لو جسمی اتگطّع)

 _________________

تواعدنــی ابآمــان وسلطنه وقــاده

وابن بنت الرسول الوحده واولاده

اخذ خطک لمیرک واحنـــه هدّاده

ما نقبــل عـار وذله

خل تسمع کل الملّه

بلظالم وانحط علــّه

(احنه ازماطه کلمن زامطنه)

__________________

صعد لم العله العبــاس ابطیبه ورفـع شانــه

من صار الگمر عباس خادم صدگ لخوانه

ساس الخــوه بچفــوفــه دگها اوعلّه بنیانــه

          (علاها عباس ابزوده)

           ______________

یهل بدویه ابنچ تاج فوگ الـراس

او ما قصّر لخو حد آخر الانفاس

اذا عبــاس یندب بلشــدد عبــاس

    (عباسچ یحضر عباّسه)

    _______________

 

 

 

 

 

 

 

 

آنــه گد واگدودها ابیــوم النــزال

وآنه اراوی الموت لشباه الرجال

آنه ما عرف المفر وکت القتـــال

   (آنه ازماطه والزامطنی)

   ________________

آنــه زامطنـــی المـارد گتـله یـا مــــارد هلـــه

صیده جت من غیر رمیه صیده من رب العله

جســم مــارد بلحـرایــب جسمه منهو الفـصّلـه

        (وین ازماطه والگال آنـه)

        ________________

رد مــارد الگومه اتنشده بعض النــاس

شنهی اشبیک دمک یجری امن الراس

گــال المــوت شفتـه مــن گبل عبـــاس

          (راوانی عباس الموت)

         ________________

     

                                           للشاعر خادم اهل البیت(ع)

 

                                         هاني علي المذحجي(پوررضا)

   

                                           ابــوحیــدر

 





خیل العرب


پیام مدیریت

  پیام مدیریت وبلاگ
سلام به کاربران عزیز
بعد از مشاهده مطالب نظرخود
رابده با نظر دادن شما عزیزان
مطالب جدیدی ثبت می کنم
با تشکر

توسط البحر ونعاب بلمای
وعلیک انا سهرت الیل بلمای
من اضکرک گمت اغص بلمای
علیک ولا سات تشصار بیه
----------------------------------------
سوادین سواد البست موواحدالحلو فد یوم واصنی(سوادین)
سواد البست مو واحد(سوادین)الحلو فد یوم واصنی(سوادین)
انتهیت وصابنی ابعقلی سوادین وجمیع الناس تفرج علیع
-------------------------------------------------------------------
(ما دفنی) شموس اصیف کاهن( ما دفنی)
اخوی المتت یمه(ما دفنی)رکض لدود دلاهن علیه

ابسوح العز جوادک دوم غیره

وراعی الحگ اتبع وعوف غیره

الما عنده اعلا اسم اعتقد غیره

زقر بعیون الناس اهل الحمیه

------------------------------------

وحگ ابلحرب عسکر ملاگا

ضیع صاحل امنیده ملاگا

عیب اعلا الرجل عنده ملاگا

یعیش ابز لما تدنه المنیه

------------------------------

توسط البحرونعاب بلمای

وعلیک انا سحرت الیل بلمای

من اضکرنک اغس گمت بلمای

علیک ولا سلت اشسار بیه